جدول جو
جدول جو

معنی غمگین داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

غمگین داشتن
(دُ رُ کَ دَ)
غمگین کردن. اندوهناک کردن:
تو دل را بدین کار غمگین مدار
میان دو ابرو پر از چین مدار.
فردوسی.
تهمتن بدو گفت کای شهریار
دلت را بدین کار غمگین مدار.
فردوسی.
دل از دیری کار غمگین مدار
تو نیکی طلب کن نه زودی کار.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
غمگین داشتن
غمگین کردن اندوهناک کردن
تصویری از غمگین داشتن
تصویر غمگین داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ نَ)
ایتمان. (تاج المصادر بیهقی). مورد اعتماد داشتن. رازدار شمردن:
ترا من خردمند پنداشتم
باسرار ملکت امین داشتم.
سعدی.
و رجوع به امین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ شِ کَ تَ)
اندوهناک شدن. غمناک شدن. رجوع به غمگین شدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
تعیین کردن. مقرر کردن: فرمود تا وجه کفاف او معین دارند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمگین گشتن
تصویر غمگین گشتن
غمگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین داشتن
تصویر کمین داشتن
کمین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شگین داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی